خب برم سراغ اصل مطلب و حرفای نگفته، روز اول اسفند چهارشنبه بود و من با توجه به اینکه من کلی راجع به پادگان01 تحقیق کرده بودم (اکثرا همه اونایی که اونجا دوره اشون رو گذرونده بودن نوشته بودن که روز اول که برین میگن پنج ، شش روز مرخصین تا به کارهای شخصیتون رسیدگی کنین ) انتظار داشتیم که حداقل شش روز مرخصی بدن بیای و خوش بگذرونیم اما خب از جهتی هم چون دوره ظلایی هستی و این دوره تو دوره های آموزشی بدلیل وجود عید نوروز بیشترین مرخصی هارو داره هردو مون حدس میزدیم که شاید چهارشنبه بگن که برین و شنبه بیاین! و. همینطور هم شد ،من اولش موافق نبودم بخاظر یه روزو نیم بیای اردبیل و برگردی اما خب تو تصمیمتو گرفته بودی عازم شده بودی
پنجشنه صبح اومدی، یکم دنبال کارای اماده کردن لباست رفتیم و اون روزا مامانت هم یکم کسالت داشت واینطور شد که دوروز مث برق گذشتو جمعه برای چهار بعداز ظهر بلیط گرفتیم.
توی پادگان هم مشکلی نداشتی و گفتی خیلی محترمانه باهاتون رفتار میکنن اما روز اول وه رفته بودی یعنی که شنبه چهارم اسفند بود خیلی استرس داشتم بخاطرت، احساس میکردم اذیتت میکنن و حس خوبی نداشتم دو روز اول رو تو پادگان خوابیدی و ازون به بعدش مختار بودی که اگه بخوای هر روز برگردی خونه اما بعد این دوروز میخواستم پست جدیدمو بنویسم با عنوان[ اموزشی منهای پنج روز] اما بعد نوشتن عنوان لب تابو بستم و احساس کردم که نای نوشتن ندارم!!! و دقیقا از فردا صبحش مریضی خیلی بدی گرفتم که دوهفته طول کشید و خیلی غیر قابل تحمل بود و یه سرماخوردگی عادی نبود و خلاصه اونطور شد کههههه اینظور شد و امروز تونستم پست بذارم.
روز ,دوره ,اول ,هم ,خیلی ,تو ,روز اول ,شش روز ,اما خب ,که برین ,هجده روز
درباره این سایت