خلاصهههه که امروز از صبح منتظر بودم که عباس تماس بگیره تا اینکه صدای گوشی توی اتاقم پیچید و منو از خواب صبح بهاری بیدار کرد منتظر بودم با صدای همراه با شادی و حال خوبه عباس بشنوم که ستاد.
بلافاصله بعد احوال پرسی که متوجه حاله صدای عباس شدم و احساس کردم اونطور که میخواستیم نشده زود پرسیدم؛ عباس کجا افتادی و گفتلویزان- مرکز آموزش و پشتیبانی شهید فیض الله امانی، که تقریبا یک ساعت از محل اقامت عباس فاصله داره. تازه خدارو شکر میکرد که کهریزک و پرندک و. اینا نیافتاده.
مرکز شهر مزیتی که برامون داشت این بود که اگه عباس میتونست شرکت خودشون پاره وقت کار کنه دسترسی براش سریعتر بود. حالا امیدمون به خداست که پادگان طوری بشه که عباس کار کنه و اذیتش نکنن. تو برگه اعزامی عباس نوشته که تو بخش آمارو حسابداری خواهد بود و تو سایتا دیدم نوشته بودن که در اینصورت مثل کادر ها میشه و خیلی تعریف میکردن انشااالله که برای ماهم خوب پیش بیاد.
و یادم رفت بگم که عباس از دهم اردیبهشت میره پادگان لویزان و دوروز هم استراحت میکنند اقای سرباز ستوان دوم من! بله درجهشم متوجه شدین که ستوان دوم شده. عباس میگفت طبق معمول پارتی دارا وضعشون خوب بوده و جاهای خوبی افتادن و بقیه بچه ها شهرای دور افتادن. :ا
این هم از امروز، شکرخدا که همیشه حواسش بهمون هست .
عباس ,هم ,تو ,صدای ,مرکز ,یک ,که عباس ,پشتیبانی شهید ,شهید فیض ,و پشتیبانی ,آموزش و
درباره این سایت